دوشنبه 1 آذر 1389 - 13:29



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS پويان عسگري



جمعه 19 مهر 1387 - 16:59

آنها به گنجشك‌ها شليك مي‌كنند.نمي‌كنند؟

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (5)...


دوباره آواز گنجشك‌ها را ديدم و به نظرم به همان بدي بار اول بود؛ حتي بدتر.اين بار سر تماشاي فيلم عصباني نبودم.حالا ديگر دستم آمده كه در مواجهه با چنين پديده‌هايي چه كار بايد كرد.پس فرو رفتم در صندلي‌ام و تا جايي كه مي‌شد با فيلم تفريح كردم.آواز گنجشك‌ها در عين بد بودن، يك فيلم بسيار مفرح است. و اين مفرح بودن از ماهيت خود فيلم مي‌آيد.ماهيتي كه چند چيز آن را به وجود آورده؛ عقب ماندگي(كه در فيلم مجيدي از آن به عنوان سادگي نام مي‌برند!)، ديدگاه دمده‌ي از كار افتاده كه شايد دهه پاستوريزه شصت جواب مي‌داد اما الآن!؟، هيچي بودن داستان، روابط و فيلمنامه...آواز گنجشك‌ها ماهيتا هيچ فرقي با فيلم‌هاي قبلي مجيدي ندارد.حكايت‌هاي پيش پا افتاده اخلاقي و پر از پند و اندرز آقاي مجيدي از بچه‌هاي آسمان تا رنگ خدا از رنگ خدا تا باران از باران تا بيد مجنون و از بيد مجنون تا همين آواز گنجشك‌ها هيچ تغييري نكرده است.به اين مولفه مشترك دقت كنيد تا حساب كار دستتان بيايد؛ همه‌ي آدم‌هاي شهري تا جايي كه مي‌شود اخ و جيز و هيولا صفت هستند اما در عوضش و در جايي دور افتاده از شهر آدم‌هايي زندگي مي‌كنند كه صفاي دل دارند و با محبت هستند و حواسشان هم هست اگر روزي گمراه شدند به ذات پاك دهاتي خود بازگردند.
...................................................................................
1)كه چي؟ واقعا كه چي؟ ... اجازه بدهيد از همين اول با هم روراست باشيم تا بهتر به نتيجه برسيم.براي همين مي‌خواهم كه حرف آخر را اول كار بزنم.اگر متضاد و مخالف روراستي و صداقت، دروغ و ريا باشد، آن وقت آواز گنجشك‌ها يك فيلم رياكارانه است.كه وجب به وجبش خط كشي شده براي گفتن يك معنا. داستان، شخصيت‌ها و حوادث تنها بهانه‌هايي هستند تا حرف نهايي به تماشاگر گفته كه نه، بلكه حقنه شود.انگار كه يك دنيا خلق شده براي رسيدن به يك مفهوم ديگر.آواز گنجشك‌ها به ظاهر از زيبايي و دوستي و مهرباني مي‌گويد.اما باطن فيلم حكايت از ماندن در فقر و ستايش عقب ماندگي دارد.كه راه رستگاري و خوشبختي يك آدم فقير فقط و تنها فقط در يك چيز است.باور كردن ولي نعمت، آقا و سرور.سكانس رها شدن ماهي‌ها كف پياده رو سكانس نمونه‌اي فيلم است.همه جان مي‌دهند تا يكي زنده بماند؛ شاه ماهي.شاه ماهي كه قرار است در آب انبار باعث خوشبختي و رستگاري آدم هاي فقير فيلم شود.
....................................................................................
2)"رضا ناجي فيلم با مزه است"، "فيلم حسابي مي‌خنداند"...اين ها حرف‌هايي است كه درباره فيلم زياد مي شنويم.فقط مشكل اين‌جا است كه دوستان شخصيت صمد را فراموش كرده‌اند.شخصيت رضا ناجي در فيلم كپي نعل به نعلي از شخصيت صمد است.مخصوصا صمد در صمد به شهر مي‌رود.يك الگوي ثابت در هر دو فيلم حاكم است؛ روستايي ساده‌دلي كه وارد شهر مي شود و در مواجهه با امكانات و اتفاقات آن قرار مي‌گيرد.كه ذات ساده روستايي در تقابل با ذات پيچيده شهري قرار دارد و سادگي، خلوص و صفاي دهاتي در اين بين از دست مي‌رود.نماي موتور سواري رضا ناجي در نواب در حالي كه برج‌ها دور تا دورش قرار دارند به شكل چهل سال پيش مي‌خواهد حرف فيلمساز را به ما برساند كه ببينيد: اين همه برج و بارو دارند روستايي ساده دل را قورت مي‌دهند.
..............................................................................
3)جالب است كه خداي اين همه زيبايي و دوستي در فيلم مهربان نيست، بلكه جبار است.يادتان بيايد سكانس گوجه سبز خريدن با پول مثلا غير حلال و پاره شدن كيسه،تاوان پس دادن روستايي ساده دل بابت تمام كارهاي غير ثوابش در شهر و خرابي خانه روستايي با وسايل شهري كه از راه ناسالم وارد خانه شده‌اند.يا از همه بدتر جايي در اواخر فيلم است كه وسايل آمده از شهر تبديل به لانه‌ي سگ‌هاي سياه زشت شده . يك ديدگاه جبرگرايانه افراطي در فيلم وجود دارد كه در ارتباط مستقيم با بند اول اين نوشته است.وقتي كار بدي مي‌كني بايد منتظر هر اتفاقي از طرف بالا سرت باشي.اين چيزي است كه آواز گنجشك‌ها به ما مي‌گويد.
..............................................................................
4)در فيلم دو تصوير وجود دارد كه حيف است اين يادداشت بدون ذكر آن‌ها به پايان برسد.اولي مقايسه شهر و روستا از طريق دو نماي معرف است كه شهر را فرو رفته در دود و غبار نشان مي‌دهد و هواي روستا را صاف و پاكيزه..! و ديگري جايي است كه كريم آقا با مشاهده دست‌هاي پينه بسته پسرش دگرگون مي‌شود و موسيقي حسين عليزاده و بازي رضا ناجي به مجيدي كمك مي‌كنند تا جايي كه مي‌شود صحنه را براي تماشاگر رقت انگيز جلوه دهد كه تماشاگر به بغل دستي‌اش بگويد((:آخي...نه حيوونيه.گناه داره.بيچاره.بدبخت)) كدام فيلم مجيد مجيدي را سراغ داريد كه نخواهد با رقت انگيز جلوه دادن همه چيز تماشاگرش را مرعوب كند..؟
.............................................................................
5) و اين داستان متاسفانه/خوشبختانه ادامه دارد.
شما هم بنويسيد (5)...



دوشنبه 15 مهر 1387 - 18:39

نينوچكا*

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (3)...

خروارها ستايش نثار يكي از باشكوه‌ترين اداي دين‌ها به تاريخ سينماي كلاسيك آمريكا، كه شكوه، جلال و جبروت آن دوران را در قالب انيميشني علمي/تخيلي به تماشاگرش عرضه مي‌كند و او را به حس و شعفي مي‌رساند كه از يك شاهكار كلاسيك انتظار دارد.در اين سال‌ها پيكسار خالق انيميشن‌هاي عالي و متنوعي بوده اما هيچ كدام به اندازه‌ي اين يكي تماشاگرش را درگير عاطفه‌اي غريب نكرده بود.عاطفه‌اي كه منبعش از رمانتيسيسم موجود در داستان/دنياي فيلم مي‌آيد و غربتش از بكر بودن فضا و اتمسفري كه اين دنيا را در برگرفته است.مسير رمانتيكي كه در فيلم وجود دارد و تماشاگر را مشتاقانه به سمت خود مي‌كشاند تكميل شده‌ي راهي است كه از كمپاني لولوها(پيت داكتر، ديويد سيلورمن و لي آنكريچ) و پيدا كردن نمو(اندرو استنتون و لي آنكريچ) آغاز شد و حالا به جايي رسيده كه مي‌توان وال.اي را از عاشقانه‌ترين فيلم‌ اين چند سال سينماي جهان ناميد.حتي مي‌شود پا را فراتر گذاشت و اين انيميشن فوق سرگرم كننده را در زمره 10 رمانس بزرگ تاريخ سينما قرار داد.جايي در كنار مثلا عشق در بعد از ظهر(بيلي وايلدر)، برخورد كوتاه(ديويد لين) و نينوچكا(ارنست لوبيچ).
عاشقان جهان متحد شويد :
- قراره كلبه‌ي كوچيك‌مونو بسازيم؟
- آره – يه كلبه‌ي سفيد كوچولو
- سفيد نه عزيزم.
- باشه، سرخشو درست مي‌كنيم.
- نه، رنگ نمي‌خواد.هيچ رنگي.فقط خونه باشه.بيا حزب خودمونو تشكيل بديم.
- باشه؛ عاشقان جهان متحد شويد!
با وجود انبوهي از اداي دين‌ها كه در وال.اي وجود دارد و مي‌شود با دست نشانشان داد(مثل2001:يك اوديسه فضايي(استنلي كوبريك) يا سلام دالي(جين كلي)) و از دمخور شدن با آن‌ها كيفور شد، اداي دين بزرگ‌تري وجود دارد كه به نظرم براي سازندگان وال.اي در حكم منبع خلق و كتاب انجيل بوده است.شاهكاري بي‌همتا و يگانه به نام نينوچكا(ارنست لوبيچ) كه ديالوگ‌هاي بي‌بديل‌اش را در اول اين بند مي‌توانيد ببينيد.سازندگان وال.اي بسياري از مواد و عناصر عاشقانه‌ي دنيايشان را از شاهكار لوبيچ به ارث برده‌اند و آن را صرف خلق دنياي تازه‌شان كرده‌اند.به شيوه نينوچكا كه هر جهان بيني را فداي عشق و با هم بودن مي‌كرد، اين‌جا هم اتفاقات پشت سر هم قطار مي‌شوند تا در نهايت كليشه‌ي دلپذير همراهي دو دست به وجود بيايد.اگر در نينوچكا، نينوچكا(گرتا گاربوي جاودان) بلشويك وارد آمريكا مي‌شد تا به بهانه‌اي دمار از روزگار كاپيتاليسم و سرمايه‌داري دربياورد، در وال.اي هم ايو براي ماموريتي به زمين مي‌آيد تا علائم حيات را پيدا كند.در نينوچكا، لئون(ملوين داگلاس) اتفاقي در خيابان نينوچكا را مي‌ديد و يك دل نه صد دل عاشق او مي‌شد، اينجا هم اولين ديدار وال.اي با ايو تصادفي است و هيچ كدام از وجود آن يكي خبر ندارند.در وال.اي هم به مانند نينوچكا، عاشق، معشوق را به خانه خودش مي‌برد و براي جلب توجه او و رمانتيك‌تر كردن فضا موسيقي مي‌گذارد.(البته اين اتفاقي است كه در فيلم‌هاي كلاسيك زياد مي‌افتد.چهار نوازنده عشق در بعد از ظهر ياد تمام خوره‌هاي فيلم هست)اسم وال.اي همان قدر براي ايو عجيب است كه اسم نينوچكاي روس براي لئون آمريكايي – هم ايو و هم لئون از شنيدن اسم‌ها جا مي‌خورند و آن را به دو قسمت تقسيم مي‌كنند؛وال...اي و ني...نوچكا - صحنه‌ي حركت وال.اي و ايو در فضا(با آن نورهايي كه همه چيز را روشن مي‌كند) به مانند سكانسي از نينوچكا مي‌ماند كه عاشق و معشوق مشغول پايكوبي هستند.يادآوري صحنه‌هاي عاشقانه در گذشته براي ايو، كه با مشاهده مواظبت وال.‌اي از او حاصل مي‌شود در عين تاثير گذاري فوق‌العاده‌اش، يادآور نينوچكاي عاشقي است كه خودش در روسيه است و دلش در آمريكا پيش لئون گير كرده است.هر چه فيلم پيش مي‌رود دايره اين شباهت‌ها وسيع‌تر مي‌شود و وال.اي را به نسخه امروزي نينوچكا بدل مي‌كند.اگر در نينوچكا عاشق و معشوق به اين نتيجه مي‌رسيدند كه فارغ از هر ايدئولوژي و رنگي، حزب خود را تشكيل دهند و خانه بي‌رنگي بسازند – آن هم در قسطنطنيه! -، وال.اي و ايو هم به دور از هر پيچيدگي و تكنولوژي(كه اساسا ذاتشان از تكنولوژي است!) به جايي مي‌رسند كه خانه و حزب جديد را در ناكجاآباد قبلا ويران شده تشكيل ‌مي‌‌دهند و دوربين را وا مي‌دارند كه نيم چرخي به شيوه عاشقانه‌هاي كلاسيك به دورشان بزند تا آن‌ها هم در تاريخچه‌ي رمانس‌هاي رويايي ثبت شوند.رمانس‌هايي كه قبلا بدون وال.اي انگار چيزي كم داشت و حالا ديگر ندارد.
پيكسار؛ بهترين شكل ممكن :
حالا ديگر پيكسار براي خود يك ژانر سينمايي شده است.قالب و اسلوب مشخص دارد.تماشاگران پيگير و مشتاقي دارد كه اين ژانر را بهترين ژانر حال حاضر سينماي دنيا مي‌دانند.خود پيكسار هم در اين سال‌ها هر چه گذشته متنوع‌تر شده و موفق شده كه هر طيف سليقه‌اي را جذب كند.علاقه‌مندان به فضاهاي كاميك بوكي و سوپر قهرمان‌ها و دست راستي‌ها را با شگفت انگيزان(براد برد)، دوست داران فانتزي‌هاي فوق عميق كودكانه را با كمپاني لولوها، براي كساني كه به دنبال پند و اندرز و نصيحت در ساحت جذاب داستان گويي هستند ماشين‌ها(جان لاسه‌تر) را ساخته.رتتويي(براد برد) را دارد كه مي‌تواند براي اكثر سليقه‌ها جذاب باشد و در اين يكي دو ساله دل كوچك و بزرگ را برده است، گيرم كه مثلا عمق، ظرافت و ايده‌هاي پيشروي پيدا كردن نمو را نداشته باشد.وال.اي در ادامه همين مسير ساخته شده.فضايي يكسره متفاوت از انيميشن‌هاي قبلي دارد و جان لاسه‌تر و دوستانش سعي كرده‌اند كه دست به تجربه‌ي جديدي بزنند و فضاي تازه‌اي را تجربه كنند.و خب ساختن وال.اي به مانند پاداشي مي‌ماند كه اين كمپاني معظم از تماشاگرانش در تمامي اين سال‌ها گرفته است.وال.اي در ميان تمام محصولات رنگ و وارنگ پيكسار تجربي ترين ايده و غير متعارف ترين فضا را دارد.خبر چنداني از آدم‌ها و موجودات جذاب نيست.شخصيت‌هاي اصلي دو روبات هستند كه اتفاقا خيلي هم حرف نمي‌زنند و مي‌شود گفت كه وال.اي كم ديالوگ‌ترين محصول پيكسار است.در وال.اي به سياق انيميشن‌هاي قبلي(مخصوصا رتتويي) خبري از رنگ‌هاي گرم نيست.بيشتر از اين‌كه همه چيز گرم باشد، رنگ‌ها و فضا توناليته‌ا‌ي سرد دارد كه به اين خاطر مي‌توان وال.اي را متفاوت ترين انيميشن اين چند سال ناميد كه در دل جريان اصلي سينماي روز آمريكا ساخته شده است.از اين نظر وال.اي به پيدا كردن نمو شبيه مي‌شود كه تا قبل از اين، واژه "غير متعارف ترين" انيميشن پيكسار را يدك مي‌كشيد.الگوي داستاني وال.اي هم به پيدا كردن نمو شبيه است.در پيدا كردن نمو، مارلين پدر سفري دريايي را آغاز مي‌كرد براي پيدا كردن پسر.در وال.اي هم، وال.اي سوار سفينه مي‌شود و به دور كهكشان‌ها مي‌چرخد تا در كنار محبوبش(ايو) باشد.به سياق بسياري از مهم‌ترين فيلم‌هاي تاريخ سينما - در راس همه‌شان رمان شاهكار و جاودانه مارك تواين يعني هاكلبري فين - در اين دو انيميشن، الگوي حاكم بر داستان الگوي سفر است.الگويي كه مارلين ماهي و وال.اي روبات را به شناخت جديدي از آب، كهكشان، زندگي و عشق مي‌رساند.نكته جالب اين‌جا است كه نموي پسر و ايو معشوق در اين مسير حكم ناظري را دارند كه بزرگ شدن پدر و عاشق را با چشم خود مي‌بينند و حواسشان هست كه آن‌ها را به راحتي از دست ندهند. هم پيدا كردن نمو و هم وال.اي را يك نفر ساخته است.كسي به نام اندرو استنتون.به نظرم استنتون نه در پيكسار كه در فضاي كلي‌تر سينماي امروز جهان، كارگردان خالص، اصيل و پر از ايده‌اي است كه توانسته در ظرف پنج سال دو شاهكار بسازد.از همه اين‌ها مهم‌تر استنتون(كه فيلمنامه فيلم‌ها را هم خودش نوشته) داستان گوي درجه يكي است كه قدر و منزلت سرگرم كردن و تحت تاثير قرار دادن تماشاگر را مي‌داند.اين را دو انيميشني مي‌گويند كه استنتون كارگرداني‌شان كرده است.

* نام يكي از چند شاهكار ارنست لوبيچ كه در حكم پدر جد ژانر كمدي/رمانتيك است.


شما هم بنويسيد (3)...



پنجشنبه 4 مهر 1387 - 17:39

رمانتيك كابوس زده

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (3)...



اين روزها نام كيانوش عياري به بهانه سريال روزگارقريب در مطبوعات و رسانه‌‌هاي سينمايي زياد ديده مي‌شود و گپ‌ و گفت‌هاي جالبي در مورد سينماي عياري راه افتاده است كه نمونه خوبش مصاحبه امير‌قادري با اين فيلمساز - فوق تجربه گرا و علاقه‌مند به فضاها و روابط به شدت استيليزه واقعي با نتايجي كاملا دراماتيك، جذاب وكمتر ديده شده - در هفته‌نامه شهروند بود .
............................................................................................................................
فيلم محبوبم در ميان مجموعه كارهاي عياري، شبح‌كژدم است . جواهري كه زمان خودش دست كم كه هيچ، ناديده گرفته شده و حالا بعد از 21 سال و در زمان فعلي پيشرو و دست نيافتني جلوه مي‌كند . داستان فيلم در سينماي ايران بي‌سابقه و در سينماي جهان با مشابهت‌هايي كم سابقه است . هنوز كه هنوز است پلات داستاني فيلم اعجاب‌انگيز و فراتر از استانداردها و معيارها جلوه مي‌كند . سال پيش به بهانه بيست سالگي فيلم، ريويويي در ويژه‌نامه روزنامه شرق نوشتم . بند بعدي اين نوشته، متن اين ريويو است.
.............................................................................................................................
1-كيانوش عياري از مهم‌ترين و با استعدادترين فيلمسازان بعد از انقلاب است كه هيچ‌گاه به جايگاه واقعي خود نرسيده است . اين قضيه دلايل مختلفي دارد . او نه مانند محسن مخملباف از جو و ذوق زدگي عمومي در دهه شصت برخوردار بود و نه مثل مجيد مجيدي و ابراهيم حاتمي‌كيا مي‌توانست از امكانات و مزاياي دولتي در سال‌هاي مياني دهه هفتاد بهره ببرد . فيلمسازتر و جدي‌تر از اين حرف‌ها هم بود كه بخواهد به سياق جعفر پناهي و بهمن‌قبادي اوايل دهه هشتاد دست به جار‌و‌جنجال بزند وبه اين وسيله خود را در مركز توجه قرار دهد . او كيانوش عياري است . فيلمسازي كه در هر فيلم خود دست از تجربه گري برنداشته و تسليم شرايط و خواست جمعي نشده است . او در تمامي اين سال‌ها كار خود را كرده و فيلم‌هاي خود را ساخته است، حتي به اين قيمت كه سال‌هاي زيادي بين ساخت هر كدام از فيلم‌هايش فاصله بيافتد و دو فيلم آخرش ( سفره ايراني و بيدارشو آرزو) رنگ پرده‌ را به خود نبينند . فيلم‌هاي عياري همگي واجد يك كيفيت مشترك هستند . كيفيتي كه به مولفه اصلي آثار او بدل شده و آن ديرياب بودن فيلم‌هاست . دليل اصلي اين ديرياب بودن، نوع كارگرداني پرده‌پوشانه‌ي عياري است كه بيشتر تمايل به مخفي كردن دارد تا نشان دادن .
از طرف ديگر فيلم‌هاي عياري در نگاه اول اينقدر ساده و معمولي به نظر مي‌رسند كه توجهي را جلب نكنند و با بي انصافي در ياد نمانند . اين سادگي دقيقا به دليل نوع كارگرداني او است كه سعي دارد همه چيز را راحت و طبيعي به شكل زندگي واقعي نشان تماشاگر دهد كه اوج اين نگاه فيلم بسيار خوب (بودن يا نبودن) است . همه اين‌ها را گفتم تا به فيلم (شبح كژدم) برسم . فيلمي كه بيست سال پيش به نمايش عمومي در آمد و به دلايلي كه چند خط قبل‌تر ذكر كردم، خيلي مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و با فروش پاييني كه داشت در ميان فيلم‌هاي ديگر دهه شصت گم شد و به آنچه حق‌اش بود، نرسيد . اما بهترين داور يعني گذشت زمان ثابت كرد كه "شبح كژدم" فيلم ارزشمندي است و نكات بسيار زيادي براي توجه و بررسي دارد.
2-"شبح كژدم" مانند يك فيلم در فيلم است . محمود (جهانگير الماسي) كه در آغاز فيلم نمي‌تواند نظر تهيه كننده را براي توليد فيلمش (فيلمي به نام شبح كژدم) جلب كند، تصميم مي‌گيرد آن را در واقعيت و در دل زندگي روزمره به اجرا در آورد. عين سناريو و مو‌به‌مو . پس طبق نقشه پيش مي‌رود و سكانس مهمي از فيلمش كه همانا سرقت از بانك است را در زندگي واقعي مي‌سازد . چهره محمود بعد از ديدن خبر دزدي در روزنامه، به كارگرداني مي‌ماند كه از ساخت فيلم خود راضي است و حالا با خيال راحت دارد نقد آن را در روزنامه با آب و تاب دنبال مي‌كند . به همين خاطر است كه قسمت مربوط به خبر دزدي را از روزنامه مي‌برد و درون دفتر قرار مي‌دهد . دفتري كه به منزله دكوپاژش است و او بعد از گذشتن از هر مرحله جلوي سكانس مشابه در فيلمنامه، جمله معروف "گرفته شد" را مي‌نويسد . در اين بين برادر محمود(ناصر آقايي) و حسن(حسن رضايي) شبيه تماشاگراني هستند كه فيلمساز موفق شده آن‌ها را عقب‌تر از خود نگه دارد و به دنبال داستان بكشد(عياري از علاقه‌مندان آلفرد هيچكاك است ) اولين ديالوگ محمود بعد از دزدي به حسن اين است(:با اين‌كه جون به لب شدم، خيلي سينمايي بود، نه؟)
3-محمود كژدم يك شخصيت رمانتيك است . شخصيتي كه براي خود آرمان دارد و مي‌خواهد به آن دسترسي پيدا كند . به همين خاطر است كه وقتي آرمان خود را از دست رفته مي‌بيند به سياق رمانتيك‌ها به ذهنيت‌اش پناه مي‌برد و از آن ياري مي‌جويد . نگاه حسرت‌بار و غمخوارانه‌ او به كارگردان نابلد فيلم تاريخي اثبات اين نكته است كه در واقعيت راهي براي محمود وجود ندارد و تنها انتخاب برايش خزيدن در ذهن است . ذهني كه او را وا مي‌دارد تا سناريو‌اش را در دل زندگي واقعي به اجرا در آورد . از اينجاست كه ور ديگر شخصيت رمانتيك محمود بروز مي‌كند كه آن ميل به تخريب و خودويرانگي است . محمود تنها وقتي مي‌تواند آرمان از دست رفته‌اش را احيا كند كه دست به تخريب خود و بقيه بزند. او از دل نابودي به خلق اثرش مي رسد . خلقي كه به او فرصت جلوه‌گري و خودنمايي مي‌دهد . نكته اساسي اينجاست كه همه اين چيزها در نا‌خودآگاه محمود او را در نهايت به جايي مي‌رساند كه ديگر هيچ كاري نمي‌تواند بكند و راهي براي بازگشت ندارد . او در سكانس پاياني فيلم در قبري به شكل تله‌كابين گير مي‌افتد و كل مسير آمده در نظرش به شكل يك كابوس جلوه مي‌كند. به همين دليل محمود به آدم كابوس زده‌اي شبيه مي‌شود كه دستش به هيچ‌جا بند نيست . هر چه نباشد او محبوبه‌اش را از دست داده و جان دادن بهترين دوستش را روبه‌روي چشمانش به سختي نظاره كرده است . بيراه نيست كه بگوييم اين فرجام تلخ تمام شخصيت‌هاي رمانتيك است .
4-((شبح كژدم)) از لحظات و صحنه‌هاي خيلي خوبي تشكيل شده كه نشان از توانايي بسيار بالاي كارگردانش دارد . لحظاتي مانند تنهايي محمود در چنبره‌ي پوسترهاي آلفرد هيچكاك، همفري بوگارت، كرك داگلاس و گريگوري پك در خانه‌اش كه از دل اين تنهايي تصميم مي‌گيرد، ذهنيتش را عملي مي‌كند . سكانس سه دقيقه‌اي پر تنش در جواهر فروشي كه از پنج پلان تشكيل شده است و پلان اضافي ندارد . پايين آمدن ماشين از روي پلكان كه هنوز نوع گرفتنش بعد از بيست سال شگفت‌انگيز جلوه مي‌كند . پنج دقيقه بي‌ديالوگي كه صرف آوردن ساك طلاها از خانه در دل برف مي‌شود . زومي كه روي صورت حسن مي‌شود؛ جايي كه تصميم گرفته تله‌كابين را متوقف كند . تقابل سه آدم با كوه‌هاي پر از برف، صداي زوزه باد در يك محيط وسيع و محمودي كه به سيم تله‌كابين آويزان است و بالاخره آخر فيلم، جايي كه چهره‌ي بي‌جان و يخ زده‌ي حسن بخشي از قاب را پر كرده و صداي حركت تله‌كابين روي صورت او به گوش مي‌رسد . در پشت تمامي اين لحظات و صحنه‌ها شور و شعور وجود دارد و اين چيزي است كه باعث شده بعد از بيست سال فيلم كهنه به نظر نرسد و تاثيرگذار جلوه كند .


شما هم بنويسيد (3)...

|< <  1 2 3 4 5 6 7 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 3.37537193298 seconds.